در انتظارِ غرشِ سایه یِ یک شیر
- دوشنبه, ۹ دی ۱۳۹۲، ۰۹:۰۰ ب.ظ
- ۳ نظر
نگاهم به نمایشنامه بود وُ گوشم به دیالوگها، منتظر بودم کلمه ای جا بیفته تا سوفله اش کنم... فکرم به تمرین بود وُ نفسم، در اجرای صحنه ی قبل... "تامی اوِنز" جوان که رخت مرا پوشیده، در سَرَم دِرام میزد وُ مستی میکرد.
به این فکر میکردم که اینجا چقدر حالم خوبه، دقیقا به همون اندازه که پیش پرنسسم... روزهای سختِ آذر میومد وُ با هر سوفله از یادم میرفت...
به آذر فکر میکردم، شاید فقط تولد پرنسس بود که چشمک سرخی می زد در آن آذر زرد... بقیه اش سخت گذشت، به سختیِ چاووش تشنه وارِ یک بیابان، وَ به سختیِ عُریانیهِ در کوران...
نمی دانم اگر پرنسس وُ "مدیرتولید" وُ "تامی" نبودند، چگونه این آذر زرد خاموش می شد.
در مورد کراوات بنده شما لطف دارید ، همه میگویند خوش تیپ هستم !
بگذریم ؛ امیرحسین عزیز باید برایتان بگویم که نه تنها آذر بلکه تمام پاییز امسال برایمان زرد بود ، زردی پر درد و دلهره ولی از پاییز سال قبل خیلی خیلی بهتر .
شاید اگربخواهم یکی از آن بهتر ها را بگویم آشنایی با شما و وبلاگتان بود . از اسمتان خیلی خوشم می آید ؛ اگر میشد که هر کسی اسم خودش را خودش انتخاب کند ، من حتماً امیر حسین را بر میگزیدم ! ( شاید چون تلفظش جالب است ) البته نام محمد را هم خیلی دوست دارم ..
باز هم بگذریم ! کلاً حوصله ام سر رفته بخاطر همان میخواهم سرتان را درد بیاورم !
از اسم شما هم که بگذریم ( تکه کلام شده! ) ادبیات واژه شما خیلی قوی است ! ( حداقل من کم می آورم ) برای همان هم معنای دو عبارت "سوفله " و " عربانیه " را اگر ممکن است اندک توضیحی دهید سوادمان فزون شود ممنون می شویم .
چگونه این آذر زرد خاموش می شد هم استعاره بسیار جالب و دلنشینی دارد؛به شخصه خوشم آمد .