خاطرات من

گاهی تلخ، گاهی شیرین

خاطرات من

گاهی تلخ، گاهی شیرین

در انتظارِ غرشِ سایه یِ یک شیر

نگاهم به نمایشنامه بود وُ گوشم به دیالوگها، منتظر بودم کلمه ای جا بیفته تا سوفله اش کنم... فکرم به تمرین بود وُ نفسم، در اجرای صحنه ی قبل... "تامی اوِنز" جوان که رخت مرا پوشیده، در سَرَم دِرام میزد وُ مستی میکرد.

به این فکر میکردم که اینجا چقدر حالم خوبه، دقیقا به همون اندازه که پیش پرنسسم... روزهای سختِ آذر میومد وُ با هر سوفله از یادم میرفت...

به آذر فکر میکردم، شاید فقط تولد پرنسس بود که چشمک سرخی می زد در آن آذر زرد... بقیه اش سخت گذشت، به سختیِ چاووش تشنه وارِ یک بیابان، وَ به سختیِ عُریانیهِ در کوران...

نمی دانم اگر پرنسس وُ "مدیرتولید" وُ "تامی" نبودند، چگونه این آذر زرد خاموش می شد.

نظرات  (۳)

  • محمدکاظم
  • سلامی دوباره ؛
    در مورد کراوات بنده شما لطف دارید ، همه میگویند خوش تیپ هستم !
    بگذریم ؛ امیرحسین عزیز باید برایتان بگویم که نه تنها آذر بلکه تمام پاییز امسال برایمان زرد بود ، زردی پر درد و دلهره ولی از پاییز سال قبل خیلی خیلی بهتر .
    شاید اگربخواهم یکی از آن بهتر ها را بگویم آشنایی با شما و وبلاگتان بود . از اسمتان خیلی خوشم می آید ؛ اگر میشد که هر کسی اسم خودش را خودش انتخاب کند ، من حتماً امیر حسین را بر میگزیدم ! ( شاید چون تلفظش جالب است ) البته نام محمد را هم خیلی دوست دارم ..
    باز هم بگذریم ! کلاً حوصله ام سر رفته بخاطر همان میخواهم سرتان را درد بیاورم !
    از اسم شما هم که بگذریم ( تکه کلام شده! ) ادبیات واژه شما خیلی قوی است ! ( حداقل من کم می آورم ) برای همان هم معنای دو عبارت "سوفله " و " عربانیه " را اگر ممکن است اندک توضیحی دهید سوادمان فزون شود ممنون می شویم .
    چگونه این آذر زرد خاموش می شد هم استعاره بسیار جالب و دلنشینی دارد؛به شخصه خوشم آمد .
    پاسخ:
    سلامی به سپیدی برف هایِ روزهایِ شاد...
    من هم به دوستی مان خیلی فکر کرده ام. به این که حالا محمدکاظمی در ذهنم هست که جز نوشته ها وُ عکسش که ظاهرا چند وقتی است مثل سال های گذشته ی من عینکی شده، چیز دیگری ازش نمی دانم... من هم خوشحالم
    در مورد اسمم هم لطف داری رفیق... به هر حال حسین به دل همه می نشیند، حالا اگر امیر سپاهش باشی که چه بهتر
    اول واژه دوم را توضیح می دهم که اگر فونت وبلاگ چیز دیگری بود متوجه اش می شدی. Oryanie بود که شما یک نقطه اش را ندیدی. مترادف لختیه D:
    و اما واژه اول، در تئاتر به کسی که نمایشنامه را دست می گیرد و دیالوگ های بازیگران را خط به خط چک می کند که چیزی را جا نیندازند، سوفلور می گویند و به کاری که انجام می دهد سوفله...
  • محمدکاظم
  • ممنون که توضیح دادی ، باز هم سوال دارم که باید بکنم ولی حالا مجال نیست و تند تند فقط می نویسم .
    از اینکه حوصله می کنید و عکس هایم را می بینید بسیار ممنونم و متشکر ؛ آدم وقتی می بیند فن دارد کلی ذوق می کند ! (خودشیفته !! ) ...
    آن عکس با عینکم را که دیدی الان حذف کردم ، البته شاید دوباره بگذارم.
    پاسخ:

    خواهش میکنم...

    عالم فن داشتن، عالم خطرناکی است رفیق

  • محمدکاظم
  • آری موافقم ، فن داشتن یکطرف ، حسادت برخی دیگر از طرف دیگر ..
    فعلاً که خطرش به ما نخورده اما دیوانه وار موجی ام کرده ؛ کلافه ام بدجور !
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">