خاطرات من

گاهی تلخ، گاهی شیرین

خاطرات من

گاهی تلخ، گاهی شیرین

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

پیامک پرنسس

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺗﻮﻟﺪ ﺗﻮﺳﺖ
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ برﺍﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺗﻮ
ﻫﺪﯾﻪ ﺍﻡ ﻧﺎﻗﺎﺑﻞ ﺍﺳﺖ
ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﯽ ﺍﺯ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎﻣﺎﻥ
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻮﺩﻧﺖ
ﻭﻣﻦ دﺭ ﻫﺮ ﺗﻮﻟﺪ ﺗﻮ
ﺑﺎﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯽﺷﻮﻡ
(ﺗﻮﻟﺪت ﻣﺒﺎﺭﮎ)

حس مشترک

یه وقتایی دلت برای یه چیزهایی تنگ میشه که اصلا توضیح دادنی نیست... گاهی چیزهای خوب وُ گاهی بد، اصلا شرط خاطرات همینه... یهو خوب وُ بدش برات شیرین میشه وُ آنچنان بغضی توی سینه ات تیر میکشه وُ اشکی توی چشمات جمع میشه که اصلا توضیح دادنی نیست...

نفس عمیق که میکشی، کمی آروم میشی؛ اما یادش توی ذهنت، گوشهاتو کر میکنه وُ چشمهاتو کور... به سرعت نور همه چیز فریم به فریم صفحه ی چشمهاتو پر میکنند وُ خاطرات رو به یاد میاری... وَ باز بغض، اشک، دلتنگی...وَ باز ناتوان موندن ذهن وُ دهان برای توضیحِ فکری که از سرت گذشته وُ حالی که به دلت افتاده برای خیره شدن به یه نقطه ی نامعلوم... اون لحظه اس که گوشی رو بر میداری، زنگ میزنی یا پیامک میدی که «رفیق، به یادتم؛ برادر، دلم برات تنگ شده»... 

وَ شریک این حال نامعلومت بلافاصله جواب میده وُ کمی تو رو از دلتنگی در میاره... نفس عمیقت به نفس راحتی تبدیل میشه وُ پر میشی از سرور و خوش وقتی که چند جمله ی ساده آنچنان توضیحی از حال تو برای او داده که هیچ کس تفسیرش را نمی فهمید...

هیچ کس جز او نمی فهمد وقتی از بزرگراه مدرس میگویم، وَ از اینکه «دلم شنیدن خواب چاووشی را در کنار تو وُ در مدرسِ به یاد ماندنی می خواهد»... وَ هیچ کس جز من تفسیر جوابش را که میگوید «دلم برای سه شنبه شب هایمان تنگ شده» را نمی داند... خوبی خاطرات همینه، بعضی کلمات وُ بعضی جملات آنچنان صاعقه ای بر ذهن و قلبت میزنن که هیچ سوره وُ آیه ای برایت این چنین نبوده اند.

- برای آنکه بیش از برادرم مدیونش هستم وُ حس مشترک دارم-